۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

چه باید کرد

همیشه گفتن و وصف کردن شرایط روز کار آسانیست از مشکلات ونابسامانیها گفتن کار دشواری نیست درد را گفتن شاید کمکی به درمان درد کند ولی نمیتواند آنرا درمان کندباید ابتدا هم شرایط را توضیح داد ودرد را گفت تا بعد راه حلشرا بتوانیم بهتر درک کنیم وسپس به اجرایش گذاریم امروز شرایط جامعه نسبت به گذشته از لحاظ منابع اطلاع رسانی وآگاهی افراد جامعه بیشتر شده است وقتی در خرداد ماه سال گذشته انتخابات برگزار شد عده ای تغییر را در شرکت در انتخابات میدیدند واین بار قصدشان را کرده بودند تا بتوانند با این انتخاب تغییراتی ایجاد کنند واز همین جا بود که حکومت خطر را حس کرد وآنرا جدی دانست واین انتخابات را با هستی خود یکی دانست وآنرا قبل از وقوعش انقلاب مخملی نامید که باید در نطفه خفه شود(گفته های فرماندهان سپاه )واین کار با تغییر نتیجه انتخابات رقم خورد اما کسانی که برای تغییر به پای صندوقهای رای رفته بودند در صحنه حضور پیدا کردند وبرگ زرینی در تاریخ کشور به یادگار گذشتند و شاید اگر به نتیجه میرسید نمیتوانست تغییری کلی وساختاری بوجود آورد چون هنوز هم بخش بزرگی از جامعه برباورهای قدیمیش استوار مانده بود اعتراضات خیابانی با سکوتی عظیم همراه بود سکوتی که برای اولین بار رخ داده بود  ونشان از تغییر در سیستم جنبشی جامعه شده بود اما متاسفانه با ندانم کاری عده ای کم ککم کمرنگ تر شد وهمان طور که حکومت میخواست در بعضی از لحظات به خشونت کشیده شد اما حرکتهای دیگری هم شکل گرفت همان طور که میر حسین گفته بود هر شخصی باید یک رسانه شود این سخن را اگر به گوینده اش کاری نداشته باشیم سخنی بلیغ است این گفته اگر در جامعه ای تحقق پیدا کند یعنی یک اقلاب بزرگ وهمیشگی، که با گذر زمان شاید طولانی بدست آید  ویا این رفتار که خود را رهبر این جنبش نمیداند وهمه مردم را رهبر میداند همین تک رهبریست که بیشتر انقلابها را باشکست روبرو کرده است چون اگر آن رهبر تغییر رفتار دهد جنبش چه در مرحله قبل وچه بعد از پیروزی با شکست روبرو میشود شاید میرحسین انسانی از همین حکومت بوده ودر گذشته خود از عاملان بوجود آمدن حکموت دیکتاتوری دینی شده است اما رفتار امروزش رفتاری فراتر از یک رهبر خودخواه بوده است وباید بی طرفانه به این موضوع نگاه کرد او با این سخنان باعث شد که جوانان بسیاری کارهای ابداعی بزرگی انجام دهند از تشکیل شبکه های اجتماعی تا حضور در عرصه اطلاع رسانی در اینترنت وآگاهی بخشی به جامعه ،این حرکت باعث شد بزرگترین سرمایه حکومت به دست رود واین سرمایه چیزی جز اعتماد نبوده است اعتمادی که اگر از دست رود مردم راستگویی حکمرانان را دروغ گویی میخوانند ونمونه این حرکت عدم اعتماد بخش بزرگی از جامعه به صدا وسیما طی این زمان بوده است شاید در عمل پیروزی با تغییر حکومت بدست نیامده است که بنظر من تغییر حکومت پیروزی بزرگ نیست چون اگر بدون آگاه شدن وپرورش یافتن تک تک افراد جامعه باشد مانند حرکتهای گذشته وانقلاب 57 شکست بزرگی را به بار می آورد یکی از علتهای اصلی شکست انقلاب 57 بعد از پیروزیش همین زود به تیجه رسیدن آن بود چون فقط عده ای سیاسی شده بودند بدون اینکه پرورشیافته وپخته شده باشند ونمیدانستند چه از انقلاب میخواهند اما امروز باید پیروز نشدن زود هنگام این حرکت را به فال نیک گرفت چون شاید باعث میشد تجربه 57 دوباره تکرار شود پس در شرایط امروز چه باید کرد من تا اندازه ای که میدانم میگویم ادامه چه باید کرد را به تک تک خوانندگان این مقاله واگذار میکنم.
امروز باید همین حرکتی را که یک سال بیشتر از آن میگذرد را ادامه داد ودر هر زمانی شیوه ای نو را بکار گرفت شیوه ای که باعث شود مردم آگاه تر وپخته تر به مسائل نگاه کنند وهر سخن وتصویری را بدون تحلیل نپذیرند واینکه اگر رهبرشان بر خلاف اهدافشان حرف زد ویا عمل کرد به او گوشزد کنند واختلافات را با گفتگو وتحمل کردن هم حل کرد اگر میخواهیم به حکومتی دموکراتیک برسیم ابتدا باید تک تک افراد جامعه رفتاری انتقاد پذیر واحترام مقابل به افکار وعقاید هم داشته باشند  و تمرین کنیم که کار گروهی انجام دهیم وبه اکثریت احترام بگذاریم لازم نیست مثل هم فکر کنیم اما ضروریست به افکار هم احترام بگذاریم ونقد را کار هر روزمان کنیم والبته خود نیز نقد پذیر باشیم باید اطلاع رسانی ووسایل اطلاع رسانی را در خانه هایمان گسترش دهیم وخود نیز فعالیت داشته باشیم ومهمتر از همه بینشمان را با خواندن وشنیدن پرورش دهیم وسعی کنیم در این زمان هدفمان را از حرکتمان مشخص کنیم ومانند تجربیات گذشته نباشیم که فقط نیتمان رفتن دیگری بود ومهم نبود که قرار است بعد از رفتن چه اتفاقی افتد زمان آنقدر زیاد نیست که مرتب تجربه های گذشتمان را تکرار کنیم باید هر کداممان رهبر شویم وبا این کار تمرین دموکراسی کنیم چون تک رهبری خیلی وقت است شکست خورده است ومنتهی به دیکتاتوری دیگری میشود میرحسین این درس را خوب به ما آموخت .
ادامه چه باید کرد به عهده تک تک خواننده ها وهمه افراد جامعه است براستی چه باید کرد؟؟؟

۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

نقش اجتماعی وسیاسی زنان در اجتماع

شاید از زنان گفتن دشوار باشد چه آنکه حساسیتهایی را ایجاد میکند ولی باید این تابوها را شکست از زنی که در طول تاریخ نقشش فراز ونشیبهای زیادی داشته است وهمواره دچار تغییر می شده است والبته امروز پیش از هر زمانی درمورد نقش زنان صحبت میشود ،هدف از این نوشته بررسی نقش اجتماعی وسیاسی زنان در اجتماع ،بویژه ایران وموانع ومشکلاتی که در این راه وجود دارد وکارهایی که باید برای ورود هر چه بیشتر زنان در اینگونه مسائل انجام داد ودر این نوشته بحث بر سر حقوق مساوی زن ومرد نشده چون در مجال این نوشته نمیگنجد وشاید برای زمان دیگری مناسب باشد .
در جامعه امروز ایران بر خلاف دهه های پیش نقش زنان به نسبتی پررنگ تر شده وحرکتهای نه چندان بزرگی هم انجام شده که خود قابل تقدیر است اما همچنان در عمل ومحتوا آنچنان که میبایست اانجام نشده است وهنوز راه طولانی وجود دارد این حرکت که از زمان انقلاب مشروطه نمود بیشتری در ایران پیدا کرد وزن به عنوان ضعیفه ای که شناخته میشد ودر اندرونی محفوظ بود برایش نقش دیگری تعریف شد واین آغاز راهی شد که تا امروز ادامه دارد ولی همیشه موانع ومشکلاتی در این راه وجود داشته که براحتی وبه سادگی قابل حل نمیباشند بلکه باید با جدیت همه ،بالاخص خود زنان این موانع مرتفع شود ،شاید اولین مانع در راه ورود اجتماعی زنان به جامعه ،نظام مرد سالارانه جامعه ماست که بصورت فرهنگی عمیق در آمده است وبیشتر قوانین ورفتارها از این فرهنگ سرچشمه میگیردمثلا بیشتر شغلها ومناصب حکومتی برای مردان تعریف میشود شغلهایی که زنان هم براحتی میتوانند انجام بدهند وشاید حساسیت آنهادر انجام دادنشان بیشتر باشدونکته دیگر اینکه در بیشتر خانواده های ایرانی زن نقش دوم را در تصمیم گیریهای مهم در خانواده ایفا میکند واگر زنان دخالت کنند انگ زن زلیلی به مرد داده میشود واین دو نگرش هر دو مشکل دارند بلکه باید زن ومرد در تصمیم گیریها مکمل هم باشند وآن موقع مهم نیست که چه کسی حرف آخر را بزند .
شاید یکی از دلایل اصلی عدم ورود زنان به مسائل اجتماعی وسیاسی، خود زنان میباشند که کمتر به این گونه مسائل وارد میشوند وبه آنها علاقه نشان میدهند وبقول یک دختر که میگفت اینقدر مشکل از قبیل نوع پوشش،رنگ لباس وغیره برایمان درست کرده اند که فکر کردن به این مسائل دیگر مجالی نمیدهد، درست است همه عوامل دخیل هستند ولی اگر زنان نقش فعالی در جامعه وسیاست میخواهند باید سخت کوشی کنند وسختیها را بجان بخرند ودخیل شدن در قدرت اجرایی کشور را حق خود بدانند درست است زنان در مشاغل زیادی هستند ولی بیشتر این مشاغل مربوط به کارهای دفتری ورده های پایین مشاغل است وهنوز نتوانسته اند به رده های بالای مدیریتی نفوذ کنند وشاید برایشان امروز آرزویی دست نیافتنی باشد زنان با پرداختن وعلاقه به موضوعات اجتماعی وسیاسی که البته به علت نبود تشکلهای منسجم در جامعه ما سخت تر است میتوانند خود را به جامعه دیکته کنند که راه آسانی نیست ،این راه شروع شده است با ورود زنان به دانشگاهها وفعال شدن انها در موضوعات سیاسی مانند حوادث بعد از انتخابات که زنان خود پیشرو هم بودند ویا انتخابات ریاست جمهوری که زنان در کنار شوهرانشان بودند شاید عده ای بگویند عوام فریبی بوده است ولی از نظر من نیازیست که جامعه میخواهد وگرنه چرا سالهای قبل این اتفاق نمی افتاد واین را باید نقطه شروعی دانست وهمین که زهرا رهنورد همچنان در صحنه مانده است خود نقطه نورانی است که باید به فال نیک گرفت مشارکت زنان در این صد سال روبه رشد بوده ودرست است به کندی پیش میرود اما همچنان ادامه دارد واین تابوی فرهنگ مرد سالارانه ترک برداشته است وتا پایان این راه وشکل گرفتن شخصیت اجتماعی وسیاسی زن راهی دراز مانده است ولی باید قبل از هر کاری وتصویب هر قانونی از لایه های پایین جامعه شروع کرد ونگرش ها را نسبت به شخصیت زن تغییر داد همین افرادی که دم از برابری حقوق زن ومرد میزنند آیا اعتقادی به این حرف دارند ؟
در ادامه این مطلب به موانع ومشکلاتی که پیشرو است ونیز به کارهایی که باید انجام گیرد تا فرصت ورود به عرصه های اجتماعی وسیاسی فراهم شود
موانع؟
1-فرهنگ مردسالاری حاکم،فرصت وامکان فعالیت ورود زنان را به عرصه سیاسی –اجتماعی گرفته واینگونه جا افتاده که زنان صفتی مانند ، ناتوانمد بودن ،مدیر ومدبر نبودن ،ضعیف بودن ،احساسی بودن و...مهیا نمیسازد واگر هم مهیا باشد ورود به آن سخت ودشوار است
2-عرصه برای مشارکت سیاسی طوری تصویر شده است که تنها بر اثر علایق مردانه شکل میگیرد ودر آن پرداختن به حوزه زنان ،زنانه تلقی میگردد.
3-تهدید وتحقیر شخصیت انسانی که نسبت به زنان اعمال میشود باعث شده تا زنان جامعه نسبت به قوا وتواناییهای خود ناباور شوند وضربه های روحی وجسمی جبران ناپذیری بخورند
4-وجود تضادهای فکری واعتقادی بین عینیتهای جامعه وحقیقت مطلوب وآرمانی موجود
5-عدم شرکت زنان در مشارکت اجتماعی وبکارگیری آنان در تصمیم گیریهای گروهی وجمعی واینکه به نحوه اندیشه وقدرت وخردورزی آنها در کارهای گروهی بهایی داده نمیشود.
6-مورد دیگر ایجاد نا امنی ونگاهی است که توسط مردها به زنان میشود وانها را برای خواسته هایی غیر ازحضور فعال آنها در جامعه وجود دارد


وحال کارهایی که باید انجام شود تا این فرصت حضور بدست آید




1-ابتدا باید قبل از هر کاری، فرهنگ وساختارهای ذهنی موجود در جامعه دچار تغییر وتحول مثبت به زنان شود هر قانونی ،تبصره ای وعملی روبنایی است و موقتی ،وره به جایی نمیبرد باید فرهنگ را از پایین دچار تحول کرد واین کار باتغییر افکار تک ،تک افراد جامعه امکان پذیر است
2-خود زنان باید به توانمندیها ،شایستگیها واستعدادهای خود مومن وآگاه شوند ،وبه این باور برسند که خواستها،نیازها ومطالبات آنها نیز بعنوان یک نیمه دیگر اجتماع باید در نظر گرفته شود
3-اصلی ترین وظیفه همه انسانها وبخصوص زنان ،رسیدن به سرچشمه های دانایی است چرا که تنها با خردورزی افراد هر چامعه است که آن جامعه به سوی نیکی وپیشرفت حرکت میکند باید زنان با دخالت در امور سیاسی واجتماعی که نمایانگر بلوغ فکری ورشد شعور وآگاهی آنان است برای انجام این مهم زنان باید خود را با مهارتها و تخصصها وفنون مجهز کنند
4- مورد دیگر وظیفه ما مردان است که به زنان جامعه اعتماد کنیم وبه آنها فرصت حضور در عرصه مشارکت اجتماعی بدهیم ونگاه سنتی خود را به انها تغییر دهیم ودر عرصه اجتماعی به عنوان یک انسان همسو به آنها نگاه شود وسعی کنیم ناامنی موجود در جامعه را به فرصت برای حضور زنان در اجتماع تبدیل کنیم .


ادامه راهکارها به خوانندگان واگذار میشود
لیست وبلاگهای دوستانی که در این باره مطلب نوشته اند:
چرکنویسهای پاک                                 http://wwwpureproof1.blogspot.com/ 
لیلیانا                                                http://www.liliana2.blogsky.com/
پدرام بارانی                                        http://pedrambarani.wordpress.com/ 
درمه                                                 http://dar-mah.blogspot.com/ 
آرام ولی مصمم                                   http://peiton.blogfa.com/ 
معجزه امید                                         http://mojezehope.persianblog.ir/ 
منطقه ای بیطرف در یک منزل مس          http://dankyshoot.blogspot.com/
کورسوی حقیقت                                  http://koorsooyehaghighat.blogfa.com/
جایی سبز تر از همیشه                         http://ghazale6.blogdoon.com/
گلهای لیمویی                                     http://dararezuymoj.blogfa.com/  

۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

................درسی بزرگ..................


. قبل از ساعت هشت صبح،‌ دسته های کوچکی از نوجوانان و جوانان به راهنمایی و حمایت اوباشان، رانندگانی را که از شمیران عازم تهران بودند، متوقف می کردند و عکس محمد رضا شاه را روی شیشه جلوی اتومبیل می چسباند و راننده را مجبور به گفتن زنده باد شاه می کردند. حدود ساعت 9 صبح، گروه دیگری از مزدوران سازمان داده شده در میدان بهارستان به طرفداری از شاه شعار داده و به زد و برخورد با طرفداران مصدق پرداختند. مقارن ساعت 10 صبح، دارو دسته دیگری از چاقو کشان و اوباشان که تعداد آنها حدود چهارصد تن بود به سرکردگی طیب حاج رضایی و حسین رمضان یخی ، سبزه میدان و میدان ارک را اشغال کرده و با شعار زنده باد شاه به گروههای سی چهل نفری تقسیم شده و هر گروه به یکی از وزارتخانه ها، بانک ها و ادارات دولتی هجوم برده و اشغال می کردند. به نظر می رسد که بیشترین هزینه ی کودتای 28 مرداد صرف دستمزد چاقوکشان و اوباشان و هزینه تجهیز مردم بی خبر جنوب تهران، برای ایجاد تظاهرات به طرفداری از شاه گردیده است. هم زمان با آغاز عملیات از سوی سازمان شهری، قرار بود که سران عشایر در شهرهای عمده ی جنوبی به نمایش برخیزندو عده ای با تانک به طرف خانه مصدق رفتند وپس از چندی مقاومت نظامیان وفادارخانه مصدق تسخیر شد ورادیو اعلام کرد که دولت سقوط کرده ومصدق از نخست وزیری عزل وزاهدی نخست وزیر اعلام شد.




آنچه خواندید قسمتی از داستانی بلند از سقوط دولتی میهنی بود که برای سربلندی این سرزمین بپا خواسته بود وداستان سقوطش نقطه عطفی در تاریخ ایران است تا فراموشمان نشود واین حادثه دیگر تکرار نشود دولتی که با همکاری عده زیادی سقوط کرد از مذهبیها به رهبری کاشانی گرفته ، توده ایها، سلطنت طلبان ،بیگانگان ولشکر پیاده نظام عوام که تا نباشند اتفاقی نمی افتد وشاید اگر دولت سقوط نمیکرد امروز وضع چنین نبود ومسیر تاریخ به اینجا نمیرسید شاید بهترین صفت برای مصدق مرد تنها بود کسی که در وطنش بخاطرسربلندی وطنش مبارزه کرد اما در بین مردمش تنهابود تا لحظه مرگ که در احمد اباد تنها از این دنیا رفت تا شاید بعد از مرگش عده ای به رفتنش افسوس بخورند کسی که تا زنده بود عده ای میگفتند او طرفدار شوروی وتوده ایست وتا از دنیا رفت میگفتند او انگلیسی بود ،بعدها سندی منتشر شد که نشان میداد دولت انگلستان به عده ای پول میداد تا در روزنامه ها بنویسند مصدق طرفدار انگلستان است تا با این کار او رانزد مردم فردی طرفدار انگلیس تلقی کنند مصدق تنها بود وتنها رفت شاید مانند امیرکبیر ،فراهانی،ودیگر آزادیخواهان این سرزمین.داستان مصدق یاد داستانی باستانی انداختم که فردی که خاندانش پادشاه نبودند ادعای پادشاهی کرد وپادشاه شد اما مردم او را در خیابانها کشیدند ومیگفتند خون شاهی در رگش نیست .






کودتای 28 مرداد از این نظر مهم است چون دولتی ملی سقوط کرد ونیروهای کودتا هم از طیفهای گسترده ای بودند علمایی که بعلت مخالفت با مصدق تن به این کودتا دادند وایت الله بهبهانی با موافقت کاشانی تظاهرات اون روز را به راه انداخت ونیروهای مذهبی هم همراهی کردندونیز اوباشی که به پیشوایی شعبان بی مخ وطیب حاج رضایی شرکت داشتند وعوامی که دیروز یا مرگ یا مصدق را سر میداند ودر روز28 مرداد مرگ بر مصدق سر دادند ومثل همیشه تغییر جهت دادند تا به ما بیاموزند تا آگاهی اقشار جامعه صورت نگیرد کودتای 28 مرداد همیشه محتمل است ونظامیانی که حاضر شدند دوباره دیکتاتوری به مسند قدرت برگردد وشاید خود مصدق که خیلی پاک وصادق بود چون از رخ دادن کودتا مطلع بود ولی نمیخواست به زور متوسل شود ووقتی بعد از کودتای نافرجام 25 مرداد طرفدارانش تظاهرات کردند انها را به آرامش وتمام کردنش ترغیب کرد ونمیدانست که حزب باد هر آن تغییر جهت میدهند وشاید هم میخواست سیاستمداری صادق باشد کودتای28 مرداد باعث شد که مسیر تاریخ ایران عوض شود دیکتاتوری بشکلی بدتر برگردد وشاید افراطی گری ومبارزه مسلحانه ای که بعدها برای براندازی صورت گرفت نتیجه اش شد وباید یادمان نرود غربی که امروز ازدموکراسی سخن میگوید دیروز دولت مردمی را ساقط کرد وبجایش دیکتاتوری را حمایت کرد والبته ان زمان منافعش ایجاب میکرد وامروز هممنافعش در طرفداری از دموکراسی ایجاب میکند واگر بزرگترین دلیل ان کودتا از نظر من رشد نکردن مردم وعدم بینش سیاسی درست ونداشتن اگاهی کافی بود آگاهی که هنوزم بدست نیامده شاید دیروز به علت نبود امکانات توجیح شدنی بود اما امروز دیگر تکرار کردن آن حادثه ها توجیهی ندارد وباید آگاه شد ودوست ودشمن این سرزمین را شناخت تا دیگر کودتا به هر شکلش دوباره رخ ندهد کودتایی که البته سال قبل به شکل دیکری رخ داد با خریدن رای ، فریب مردم واستفاده کردن از عدم رشد عوام وفریب مذهبی که رخ داد اما این بار شکلش فرق داشت ولی دلیلش یکی بود عدم آگاهی مردم البته نه همه، از مسائل
قسمتی از آخرین گفته های دکتر فاطمی کسی که پیشنهاد ملی شدن نفت راداد، قبل از مرگ:
"من از مرگ ابايي ندارم. آن هم، چنين مرگ پرافتخاري. من مي ميرم که نسل جوان ايران از مرگ من عبرتي گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارند جاسوسان اجنبي به اين کشور حکومت کنند."


در بامداد 19 آبان سال 1333 بدن نيمه جان دکتر فاطمي را که به شدت زخمي و تب آلود بود کشان کشان به پاي جوخه اعدام مي برند و با شليک 8 گلوله توسط چهار سرباز در لشکر 2 زرهي تيرباران مي کنند تا دفتر زندگي «دکتر سيد حسين فاطمي» براي هميشه بسته شود

.................خوشحال میشم هر یک از دوستان پیامدهای این کودتا را به نظر خودشان بنویسند تا این نوشته کامل شود...................

۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

محمّد جان! اگر امروز خودت بودی به این اسلام، تسلیم میشدی؟

خواستم مطلبی برا این حال وهوابنویسم که به سایت یکی از دوستان رفتم ومطلب زیبا ودر عین حال مستند دیدم که یه جورایی حرف دل منه برا همین تو وبلاگم میذارمش.

محمد جان! در این سحر! در این هوای گرگ و میش که مرا به یاد گرگ های درنده ای می اندازد که میش ها را به قصد جراحت حمله ورند اما فراموش کرده اند که دوران تاریکی را نیز پایانی است، برایت قلم می فرسایم. در این هنگامه ی سحر! نیّت کرده ام تو را مثل هیچ وقت بخوانم و از سر بی ریایی صدایت کنم و دوستانه بگویم محمد جان لبخند هایت را دوست دارم!

محمد با صفایم! دوستت دارم؛ آن هنگامی که جاهلان تو را در گوشه ای از صحرا میافتند و از تو میخواستند برایشان قصه بخوانی. تو نیز با تبسم های زیبایت در حالیکه سر آنان را بر روی زانو داشتی، وحی هایت را برایشان می خواندی. و زمانی که سعی در سامان پیروانت داشتی، شبانه همان سر به زانویت نهاده ها، قصد قتلت کردند. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، متهم به جنگ طلبی و خون خواری می شوی.

محمد عزیزتر از جانم! دوستت دارم؛ آن هنگام که تمام عمر به امین ملقّب بودی اما وقتی امانت خدایت را بازگو کردی، دشمن هایت در بیابان تبعیدت کردند و زخم های التیام ناپذیر بر روح خسته ات زدند. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، تو را اتهامی چون راهزنی می زنند.

ای همچو گلها همیشه معطر و خوشبو! دوستت دارم؛ آن هنگامی که در سجده بندگی غرق بودی و با خدایت خاشعانه از عشق می گفتی و فردی رَحِم شتر تازه هلاک شده اش را با جنین شتری که هنوز در آن رحم وجود داشت، بر سر و تن همیشه پاکیزه ات کوبید و تو بی آنکه تکانی بخوری، سجده ات را تمام کردی و سپس با چشمانی مغموم نشستی و اندکی بعد گفتی “خدایا این قوم جاهلند، آنها را ببخش!”. بی آنکه لحظه ای بغرّی و غم جهل شان را در سینه نگه داشتی و لبی بر لعن تر نکردی. و بیشتردوستت دارم وقتی که امروز، تو را فردی مالیخویایی تصور میکنند که فقط به فکر عقده گشایی های فقرهایش بود و از بی خردی رنج می برد.

محمد خوش اخلاق! دوستت دارم؛ آن هنگام که از ناراحتی و خشم به جوش می آمدی اما چشمانت را لحظه ای می بستی و با یاری از همان یگانه ای که تو را متحول کرد، قلب خود را بار دیگر وسعت می بخشیدی و در حالیکه از درون آکنده از خشم بودی، سر به فروتنی پایین نگه میداشتی تا بر اثر خشمت از مسیر حق اندکی نلغزی. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، مکتبت را به خشونت محکوم می کنند.

محمد خنده رو و صبورم! دوستت دارم؛ آن هنگامی که جاهلانی پیرامونت را گرفته و با حرفهای بیهوده تو را مشغول میکردند، اما تو باز هم لبخند می زدی و باز هم صبوری میکردی. تو را دوست دارم آن هنگام که بی هیچ چشم داشتی خاطر را رنجور از سنتهای بی حاصل و مرگبار جاهلان می کردی و تمام کوششت را در اصلاح و هدایت می کردی. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، تو را متهم می کنند که پایه گذار سنتهای خرافه هستی و پیروانت نیز با رفتارهای منحرفشان، این دعاوی را تقویت می کنند.

محمد معقولم! دوستت دارم؛ آن هنگام که مردمت از تو معجزه ای طلب میکردند، غافل از آنکه هر روز به بزرگترین معجزه تاریخ گوش میدادند و تو بر ایشان روزانه آنرا می خواندی و اما در پاسخ طلبشان باز هم تبسم می کردی. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، تو را نه به پیامبری که به ساحر بودن می شناسند.

محمد با گذشتم! دوستت دارم؛ آن هنگامی که برای ایجاد نزدیکی اقوام و سامان بیوه های شهیدان و در جنگ کشته شدگان، تن را به سختی زن داری می دادی و جاهلان به ابتر بودن، استهزایت می کردند. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، متهم به زن بارگی و بوالهوسی می شوی.

محمد مهربانم! دوستت دارم؛ آن هنگام که دست های دخترت را می بوسیدی و با چشمان روشنت، برق شادی را به جاهلانی نشان می دادی که دختران را در زیر خرمن ها خاک می کردند تا از بیم بی آبرویی دختر دار شدن! برهند. و بیشتر دوستت دارم وقتی امروز، آیینت را محکوم به تبعیض جنسیتی می کنند.

محمد راستگویم! دوستت دارم؛ آن هنگامی که یارانت و امتت همگی بر می آشفتند که محمد چه شده است که روزهاست که خدا تو را نخوانده و وحی بر تو نازل نگشته؟ و خودت از همه بیمناک تر و دل آشوب تر، با چشمان نگرانت اما باز هم روشنت، پاسخی نداشتی و جز صبر بر تقدیر خدا و رفتار بندگانش، هیچ نمی کردی. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، متهم می شوی که تمامی وحی ها توّهماتی از ذهن خودت است.

محمد! ای بنده صالح خدا! دوستت دارم؛ آن هنگام که الله را، یگانه خالق هستی، به جاهلان معرفی کردی، کوشا بودند تا تو را با زر و درهمی ساکت کنند و تو ماه و خورشید را نیز بهایی اندک در برابر رسالت ربّ خویش می دانستی. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، رسالتت را رنگهای قدرت طلبی و مال خواهی می زنند.

محمد با ادبم! دوستت دارم؛ آن هنگامی که تمامی اطرافیان، با حضور دهقان گندمگون چهره در مسجد، به خنده و مسخره کردن آن عبد خدا مشغول شدند اما تو با محبتِ تمام، دست پینه بسته ی او را بوسیدی و به اصحاب مرام حقیقی ات را نمایاندی. و تو را بیشتر دوست دارم وقتی که امروز، کاریکاتورهایی را می بینم که تو را به سخره می گیرند.

محمد ژرف اندیشم! دوستت دارم؛ آن هنگام که برای سفارش به منع یک خرما به یک کودک!، عامل قبل از آمر می شدی و کسی در آن ایّام ژرفای نگاهت را درنیافت. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، آنان که خویش را رهرو آیینت می پندارند، بدون هیچ ملاحظه ای با شلّاق حد میزنند و خود در خفا آن کار دیگر می کنند.

محمد! ای آزاده ام! دوستت دارم؛ آن هنگامی که ساعتها با یاران و حتی سبک مغزان مشورت می کردی و علی رغم اشتباه همگان تن به نظر جمع می دادی و همیشه به خاطر آزاد اندیشی ات، مردم زمانت را به نداشتن علم و کفایت راهبری ات به شک می انداختی. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، کسانی خود را در جایگاه تو می دانند و قلدرانه سعی بر کرسی نشاندن حرفشان دارند.

محمد خردورز و عقل گرایم! دوستت دارم؛ آن هنگام که مردم پس از مرگ پسرت با دیدن کسوف، در پی رسانیدن تو به مقام خدایی بودند اما تو با خطبه ای کوبنده ذوق ناشی از جهل آنان را محکوم کردی و در دم کشتی. وچه بسا آنان از تو آزرده و نومید گشتند. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، پیروانت در ماه عکس فردی را می بینند و مطیع بی تفکر برخی می شوند.

محمد بی ریایم! دوستت دارم؛ آن هنگامی که هر کسی را می دیدی، حتی کودکی را، سریعا سلام می دادی. بسیاری تو را خرده می گرفتند که چه پیامبری هستی که اینقدر خود را کوچک می کنی و چون بندگان رفتار. در پاسخشان می گفتی مگر از من بنده ترنیز هست؟ آن هنگام که در مسجد می نشستی تا تک تک مردمت بیایند و با تو از دل خسته شان بگویند. و بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، آنان که احساس می کنند وارث جایگاه تو هستند، از اینکه دستشان را ببوسند و از قدم شان تبرک بجویند، لذت می برند. بیشتر دوستت دارم وقتی که امروز، آنان که خویش را طالب حکومت تو می دانند، بندگان پروردگارت را گهگاه دست به سینه به بارگاه خود راه می دهند تا آنان را مدح و ثنا کنند.

تو را، لبخندهایت، شب زنده داری هایت، تضرع های عاشقانه ات، الله اکبر گفتن های سحرگاه های خاشعانه ات و دعوت عقل گرایانه ات و از همه زیباتر چشمان روشنت را دوست دارم.

محمد عزیزم! دعایم کن تا رهرو رهی باشم که راهبرش تویی!

دعایم کن…

منبع: وبلاگ پدرام بارانی آدرس http://pedrambarani.wordpress.com